- پره کردن
- گرداگرد گرفتن حلقه زدن دور کردن چنبر زدن دایره بستن پره کردن پره کشیدن پره داشتن پره بستن
معنی پره کردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
انتقاد
از هم دریدن شکافتن بریدن قطع کردن
فرو بردن میخ در چیزی و سر آنرا با چکش و مانند آن کوبیدن و پهن کردن محکم کردن چیزی در چیزی مانند میخی که در تخته زنند و دنباله آنرا از جانب دیگر خم دهند و محکم کنند
حواس کسی را مختلط کردن
بعیادت رفتن پرسش و تعقد کردن: (صحت ارخواهی در این دیر کهن خستگان بینوا را پرسه کن) (ابوالقاسم مفخری)
غایب گشتن غیبت کردن محجوب شدن محجوب ماندن اغشا، روگرفتن پوشیدن روی با حجاب
بالیدن و گوشت و پیه بهم رسانیدن شحم و لحم بهم رسانیدن: گفتی مرا برشته جان آتش افکنم چون شمع میکند دل من زین نشاط پیه 0 (جامی)
خوب کردن کاری را نیکوکردن
اظهار غرور و فخر فروشی کردن، فریفتن
دور افکندن، انداختن کسی یا چیزی از بالا به پایین یا از جایی به جای دیگر
کوبیدن و پهن کردن سر میخ که از یک طرف تخته یا چیز دیگر بیرون آمده باشد، پرچیدن
فریفتن گول زدن
گره زدن عقده بستن، دگمه بستن، استوار کردن بند کردن
((پَ. کَ دَ))
فرهنگ فارسی معین
فرو کردن میخ در چیزی و پهن کردن سر یا ته آن بوسیله ضربات چکش به منظور محکم کردن آن
Rip, Rupture, Shred, Tatter, Tear
Buck, Jump
пилить
прыгать
рвать , разрывать
springen
reißen, schreddern, zerreißen
стрибати
piłować
skakać
rwać, rozerwać